جدول جو
جدول جو

معنی گمراه شدن - جستجوی لغت در جدول جو

گمراه شدن
راه خود را گم کردن
کنایه از از راه راست منحرف شدن
تصویری از گمراه شدن
تصویر گمراه شدن
فرهنگ فارسی عمید
گمراه شدن(سِ کَ دَ)
خسار. خسر. خسران. خساره. (منتهی الارب). ضلاله. (ترجمان القرآن ترتیب عادل بن علی). خسر. خسر. (تاج المصادر) (دهار). غوایت. غی. (ترجمان القرآن ترتیب دادۀ عادل بن علی). سرگردان شدن. بیراه شدن. آواره شدن. سرگشته شدن:
جمله عالم زین سبب گمراه شد
کم کسی ز ابدال حق آگاه شد.
مولوی.
و رجوع به گمراه شود
لغت نامه دهخدا
گمراه شدن
راه خود را گم کردن، از طریقه صواب منحرف گردیدن، از دین حق عدول کردن
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از گمراه کردن
تصویر گمراه کردن
کنایه از کسی را از راه راست منحرف ساختن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گمراه گشتن
تصویر گمراه گشتن
کنایه از گمراه شدن
فرهنگ فارسی عمید
(سَ / سِ دَ /دِ وَ دَ)
غی ّ. غوایه. (منتهی الارب). گمراه شدن. گمراه گردیدن. و رجوع به گمراه و گمراه شدن و گمراه گردیدن شود
لغت نامه دهخدا
(سِ گِ رِ تَ)
فتنه. (منتهی الارب). اضلال. (زوزنی). (ترجمان القرآن ترتیب عادل بن علی). غوایه. غی ّ. تغویه. اغواء. (منتهی الارب). سرگردان کردن. بی راه کردن. آواره کردن. به بیراهه انداختن. ضد رهنمونی کردن:
درست از همه کارش آگاه کرد
که مر شاه را دیو گمراه کرد.
فردوسی.
و قباد را بفریفت و گمراه کرد. (فارسنامه ابن البلخی ص 84). و رجوع به گمراه شود
لغت نامه دهخدا
(سَ / سِ دَ / دِ بُدَ)
بیراه شدن. سرگشته و آواره شدن. بی خانمان شدن:
نکوتر نگر تا کجا میروی
که گمره شد آن کو نکو ننگریست.
ناصرخسرو.
بت سیمین تن سنگین دل من
به تو گمره شده مسکین دل من.
نظامی.
چون بترساند تو را آگه شوی
ور نترساند ترا گمره شوی.
مولوی
لغت نامه دهخدا
(فَ شُ دَ)
متفق شدن. همرای شدن:
شیر با خرگوش چون همراه شد
پرغضب پرکینه و بدخواه شد.
مولوی.
، قرین شدن. گرفتار چیزی شدن، چون رنج و درد:
ز کهرم چو لهراسب آگاه شد
غمی گشت و با رنج همراه شد.
فردوسی.
در غم ما روزها بیگاه شد
روزها با سوزها همراه شد.
مولوی
لغت نامه دهخدا
گذشتن عبور کردن: این ترکمانان که از خودشان برفتند دیگر روی زهره ندارند که از جیحون گذاره شوند. یا گذاره شدن تیر. گذشتن تیر از موضعی: بزد بر میان درخت سهی گذاره شد آن تیر شاهنشهی
فرهنگ لغت هوشیار
کسی را از راه خویش منحرف ساختن اضلال، از طریقه صواب منحرف گردانیدن اغواء، از دین حق منحرف ساختن اضلال
فرهنگ لغت هوشیار
هم سفرشدن، شرکت کردن اتفاق کردن: بر خوان شیران یک شبی بوزینه ای همراه شد استیزه رو گرنیستی او را کجا شیراز کجا. (دیوان کبیر)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گذاره شدن
تصویر گذاره شدن
((~. شُ دَ))
گذر کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از گمراه کردن
تصویر گمراه کردن
تضليلٌ
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از گمراه کردن
تصویر گمراه کردن
Mislead
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از گمراه کردن
تصویر گمراه کردن
induire en erreur
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از گمراه کردن
تصویر گمراه کردن
yanıltmak
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از گمراه کردن
تصویر گمراه کردن
kudanganya
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از گمراه کردن
تصویر گمراه کردن
گمراہ کرنا
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از گمراه کردن
تصویر گمراه کردن
หลอกลวง
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از گمراه کردن
تصویر گمراه کردن
বিভ্রান্ত করা
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از گمراه کردن
تصویر گمراه کردن
误导
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از گمراه کردن
تصویر گمراه کردن
誤解させる
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از گمراه کردن
تصویر گمراه کردن
misleiden
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از گمراه کردن
تصویر گمراه کردن
להטעות
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از گمراه کردن
تصویر گمراه کردن
잘못 이끌다
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از گمراه کردن
تصویر گمراه کردن
menyesatkan
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از گمراه کردن
تصویر گمراه کردن
भटकाना
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از گمراه کردن
تصویر گمراه کردن
ingannare
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از گمراه کردن
تصویر گمراه کردن
вводити в оману
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از گمراه کردن
تصویر گمراه کردن
вводить в заблуждение
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از گمراه کردن
تصویر گمراه کردن
wprowadzać w błąd
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از گمراه کردن
تصویر گمراه کردن
in die Irre führen
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از گمراه کردن
تصویر گمراه کردن
enganar
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از گمراه کردن
تصویر گمراه کردن
engañar
دیکشنری فارسی به اسپانیایی